شب حال غریبی داشت . دل آسمان مثل دل من گرفته بود . تک ستاره ای از گوشه آسمان ، خودی نشان می داد . پنجره باز بود و باد آرامی پرده توری پنجره را به بازی گرفته بود . حال خودم را نمی فهمیدم .بعد از مدتها دست بر افسار قلم انداختم تا بر این ساحل سفید با نی اینگونه بنویسم یاد دوستان سفر کرده ام بخیر مدتهاست که دیگر کسی از دوستانمان یادی نمیکن راست میگویند خاک سرد است و دوری می آورد.
ای دوستان از دست رفته ی شهیدم که هم اکنون ناظر بر اعمال مااید خواستم بگویم به هرگوشه از مسجد که مینگرم یاد شما می افتم یاد رضا وقتی که لباس چریکی میپوشید و بچه هارو به خط میکرد یاد علیرضا وقتی شبهای اردوی جذبی میومد و خشم شب رو به کمک رضا اجرا میکرد یاد مجتی که همش تو دفترش نشسته بود و کارای موسسه رو انجام میداد یاد اصغر که تا قبل از رفتنش نشناختیمش.....
ای کاش بودید،امشب تو مسجد دوباره مث هر سال به مناسبت شهادت امام موسی بن جعفر(ع) مراسم داریم کجاید/ که مث هرسال بیاید سینه بزنید و گریه کنید؟ کجاید که تو کارها کمک بچه ها کنید کجایید؟؟؟.................
زآه سینه سوزان ترانه می سازم چو نی ز مایه جان این فسانه می سازم
به غمگساری یاران چو شمع می سوزم برای اشک دمادم بهانه می سازم
پر نسیم به خوناب اشک می شویم پیامی از دل خونین روانه می سازم
نمی کنم دل از این عرصه شقایق فام کنار لاله رُخان آشیانه می سازم
در آستان بخون خفتگان وادی عشق برون زعالم اسباب خانه می سازم
چو شمع بر سر هر گشته می گذارم جان زیک شراره هزاران زبانه می سازم
ز پاره های دل من شلمچه رنگین است سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم
سر و تن و دل و جان را بخاک می فکنم برای قبر تو چندین نشانه می سازم
کشم به لجّه شوریدگی بساط امین کنون که رخت سفر چون کرانه می سازم
[ سه شنبه 92/3/14 ] [ 4:14 عصر ] [ سید امین افضلی ]