بیانات در دیدار جمعی از شعرا
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اولاً تبریک عرض میکنیم و امیدواریم که دلهاتان شاد باشد، طبعهاتان شکوفا باشد و تلاشتان انشاءاللَّه تلاش مأجور و مبارکى باشد. خوشحالم از اینکه بحمداللَّه این جمع براى سالهاى متوالى ادامه داشته و انشاءاللَّه بعد از این هم ادامه داشته باشد.
جمعیت ارباب وفا نگسلد از هم
این سلسله تا روز جزا نگسلد از هم
این، هم دعاست و هم انشاءاللَّه خبر از یک واقعیتى است.
دو سه مطلب کوتاه را من عرض بکنم. یک مطلب دربارهى شعر امروز کشور ماست. البته با یک نگاه وسیعتر میشود دربارهى شعر امروز فارسى در کشورهاى مختلف نظر داد و حرف زد، که حالا آن را باید بگذاریم براى یک مجال دیگرى؛ فعلاً در کشور ما شعرِ امروز شعر پیشروندهاى است. امروز وقتى من بخصوص به شعر جوانها نگاه میکنم - که امشب چند نفر از جوانهاى عزیز ما و بقیهى دوستان پیشکسوت در شعر انقلاب، شعر خواندند - سال گذشته هم من همین را گفتم که به طور محسوس احساس پیشرفت میکنم؛ یعنى واقعاً ما در شعر جلو رفتیم.
یک نکتهاى در اینجا وجود دارد که بد نیست من این را عرض بکنم. من دو شباهت مىیابم بین شعر امروز کشورمان و شعر فارسىِ یک دورهى دویست سالهى بسیار مهم و برجسته، یعنى دورهى رواج و شکوفائى سبک هندى؛ که از اواسط قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم، شعر سبک هندى رواج داشته و گسترش پیدا کرده و اوج گرفته. من اول این را عرض بکنم که آن دورهى دویست ساله از بعضى از جهات در همهى ادوار تاریخ شعرى ما بىنظیر است. نه اینکه بخواهیم قدر شعراى قصیدهسراى قرنهاى چهارم و پنجم و ششم یا غزلسراهاى قرن هفتم و هشتم را ندیده بگیریم؛ نه، در جاى خودش، قدر و ارزش و بزرگترى آنها محفوظ است؛ لیکن این دویست سال جزو قطعات بسیار درخشان تاریخ شعر فارسى است.
یک خصوصیت در این دویست سال، کمیت شاعر است. یعنى شما وقتى نگاه کنید در این دو قرنى که عرض کردیم، مىبینید در ایران، در هند، در افغانستان، در ماوراءالنهر - یعنى منطقهاى که متأسفانه امروز تقسیم شده بین تاجیکستان و ازبکستان، که منطقهى پارسىزبان بخارا و سمرقند و دیگر مناطق تاجیکنشین بود - تعداد شاعرانى که هستند، شگفتآور است. در این دوره، هزارها شاعر هستند که سرشان هم به تنشان مىارزد؛ نه اینکه فقط بگوئیم شعر میگویند؛ نه، شاعرند. حالا ممکن است همه برجسته نباشند، اما شاعرند. البته در بین این هزاران شاعرى که من به تقریب عرض کردم، شاید بشود گفت انسان میتواند صد تا شاعر خوب در آن دوره پیدا کند؛ و در بین این صد شاعر خوب، شاید انسان بتواند ده تا شاعر درجهى یک مثل صائب، مثل کلیم، مثل محمدجان قدسى، مثل نظیرى نیشابورى، پیدا کند. اوضاع آن دویست سال از لحاظ کمیت شعرى اینجور است.
یک شباهت امروز ما با آن دوره، همین کمیت است. تعداد شاعرى که امروز در کشور ما هست، در هیچ دورهاى - حالا آن دوره که خود ما بودیم و دیدیم و با شعرا هم مرتبط بودیم، و همچنین آنچه که از گذشته شنیدیم - سابقه ندارد. امروز تعداد شاعران ما در کشور، از لحاظ کمیت، شبیه همان دورهى دویست ساله است. البته این به برکت انقلاب است. انقلاب معارف را، هنر را، همه چیز را آورد به متن مردم، داخل متن جامعه؛ لذا جوشش پیدا شد. امروز ما در کشور خیلى شاعر داریم؛ از نوجوانان دبستانى تا دبیرستانى، تا جوانان برومند، تا میانسالان و پیران. یعنى واقعاً انسان بخواهد محاسبه کند، تعداد شعراى امروز ما خیلى زیاد است. البته این مربوط به سى سال است؛ اگر چنانچه انشاءاللَّه همین روش ادامه پیدا کند - یعنى اگر با همین روال پیش برویم و شعر تشویق بشود و شعراى خوب بتوانند شعراى جوانتر را تربیت کنند - قطعاً کمیت شعراى ما از آن دوره بیشتر خواهد شد.
شباهت دوم بین این دوره و آن دورهى دویست ساله، نوآورى در مضمون است. در هیچ دورهى دیگرى اینجور سابقه ندارد که این همه مضامین نو و حرفهاى تازه در شعر راه پیدا کند؛ که وقتى مضمون نو آمد، به تبع وجود مضمون نو، ترکیب نو هم مىآید. یعنى نیاز مضمون به لفظ موجب میشود که شاعر از ذوق خود، از هنر خود استفاده کند و ترکیبات بیاورد. البته در ابتداى کار ممکن است ناشیگرىهائى وجود داشته باشد، لیکن بتدریج زبان، پخته و سنجیده و استوار میشود و فخامت پیدا میکند.
امشب در این جمعى که شعر خواندند - شعر جوانها، شعر بانوان، شعر آقایان - من دارم مىبینم که کلمات، پخته و سنجیده؛ الفاظ، قوى و استوار بود؛ همان جور که انسان دوست میدارد در شعر مشاهده کند. مضمون هم الى ماشاءاللَّه. واقعاً وقتى انسان مثلاً دیوان صائب را نگاه میکرد، یا دیوان شعراى بزرگِ مضمونساز مثل بیدل و دیگران را نگاه میکرد، شاید میگفت اینها دیگر چیزى باقى نگذاشتند؛ هرچه به ذهن انسان مىآمد و نمىآمد، اینها این را در قالب شعر آوردند و بیان کردند؛ اما بعد مىبیند که نه. به قول صائب:
یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است
حالا او گفته یک عمر، لیکن یک دهر میتوان سخن از زلف یار گفت. امروز انسان این همه مضمون جدید در همین کلمات مشاهده میکند که واقعاً در خور دقت و مداقه و ملاحظه است؛ خیلى خوب است. به نظر من این هم شباهت دومى است که شعر امروز ما به شعر آن دوران دویست ساله دارد.
البته ما هنوز چشمبهراه رسیدن «صائب»ها و «محمدجان قدسى»ها و «نظیرى»ها هستیم. من نمیخواهم مبالغه کرده باشم. اینجور نیست که ما بگوئیم حالا چون دورهى خودمان را با آن دوره تشبیه میکنیم، پس امروز ما صائب داریم، یا کلیم داریم، یا نظیرى داریم، یا طالب آملى داریم، یا محمدقلى سلیم تهرانى داریم؛ نه، انصافاً هنوز کار دارد تا اینکه شعراى ما به آن رتبهى عالىِ ممتازِ کمنظیرِ شعرىِ کسانى که اسم آوردم و دیگرانى که الى ماشاءاللَّه زیادند، برسند.
خب، من حالا از همین جا استفاده بکنم و یک نکتهى دیگر را به این شعراى خوب جوانمان - که الحمدللَّه همه، شاعر و نوآور و مضمونساز و داراى شجاعت ابراز هستید - بگویم. شعرهائى که امشب من شنفتم، اغلب خیلى خوب بود؛ اما بدانید «خیلى خوب» به معناى «تمامِ خوب» نیست. «خیلى خوب» ممکن است یک دهم «تمامِ خوب» باشد؛ آن نُه دهم دیگر جلوى روى شماست؛ یعنى توقف نکنید. اشکال کار در همهى کسانى که در یک راهى از خودشان شکوفائى نشان میدهند، این است که خیال میکنند این پایان راه است. فرض بفرمائید یک کسى آواز قشنگى میخواند، میگوئیم بهبه، خیلى عالى بود؛ او را تحسین میکنیم. او اگر خیال کرد که دیگر بهتر از این نمیشود آواز خواند، قطعاً توقف و بلافاصله بعد از توقف، سقوط و تنزل خواهد داشت. او باید بداند از این بهتر هم میشود خواند. در همهى رشتهها همین جور است. در همهى کارهائى که ما دیدیم، همین جور است. احساس به منزل رسیدن، خستگىآفرین و رکودآفرین است. شما هنوز به منزل نرسیدهاید. خیلى خوب پیش رفتید، خیلى خوبید؛ اما همین طور که عرض کردیم، گاهى «خیلى خوب» یعنى یک دهم «تمامِ خوب»؛ آن نُه دهم دیگر را بایستى پیدا کنید؛ تلاش کنید، کار کنید، زحمت بکشید و پیش بروید.
یک نکتهى دیگرى که میخواهم به شعراى عزیزى که اینجا هستید و شعراى دیگرى که جزو مجموعه و جریان شعر انقلاب محسوب میشوند، عرض بکنم، این است که شاعر زمان ما با این ویژگىهائى که این زمان دارد، احتیاج دارد به معرفت دینىِ عمیق. امروز شما چه بخواهید، چه نخواهید، چه خودتان بدانید، چه ندانید، چه تصدیق بکنید یا نکنید، براى بسیارى از ملتها الگو و اسوه شدهاید. این بیدارى اسلامى که مشاهده میکنید، چه بگوئیم، چه نگوئیم، چه به رو بیاوریم، چه نیاوریم، چه دیگران به رو بیاورند، چه نیاورند، اثرگرفتهى از حرکت عظیم ملت ایران است. این انقلاب عظیم، این انقلاب بزرگ، این تحول بنیانبرافکنِ سنتهاى طاغوتى و نظام طاغوتى و نظام سلطه، ملت ایران را به یک اسوه تبدیل کرد. شما اگر بخواهید به لوازم اسوه بودن و الگو بودن عمل کنید، بایستى معرفت دینى و معرفت اسلامى خودتان را عمق ببخشید؛ و این در گذشتهى شعر ما وجود داشته. شما نگاه کنید، شاعران برجستهى ما اغلب - حالا نمیگویم همه - اینجورند؛ از فردوسى بگیرید تا مولوى و سعدى و حافظ و جامى. فردوسى، حکیم ابوالقاسم فردوسى است. به یک آدم داستانسرا، اگر صرفاً داستانسرا و حماسهسرا باشد، حکیم نمیگویند. این «حکیم» را هم ما نگفتیم؛ صاحبان فکر و اندیشه در طول زمان او را حکیم نامیدند. شاهنامهى فردوسى پر از حکمت است. او انسانى بوده برخوردار از معارف ناب دینى. همهى آنها حکیم بودند؛ سرتاپاى دوانینشان پر از حکمت است. حافظ اگر افتخار نمیکرد به حافظ قرآن بودن، تخلص خودش را «حافظ» نمیگذاشت. او جزو حفّاظ قرآن است؛ «قرآن ز بر بخوانم با چهارده روایت». حالا قرّاء ما که با اختلاف قرائت هم میخوانند، معمولاً دو تا، سه تا روایت بیشتر نمیتوانند بخوانند؛ اما او میتوانسته با چهارده روایت قرآن را بخواند، که خیلى عظمت دارد. این آشنائى با قرآن، در غزل حافظ مشهود است، براى کسى که آن را بفهمد. سعدى که خب، واضح است؛ مولوى که آشکار است؛ جامى و صائب هم همین جور. شما دیوان صائب را نگاه کنید، یک معرفت دینى عمیق در آن مىبینید. انسان به بیدل که میرسد، به شکل دهشتناکى در شعر او معارف عمیق پیچیدهى دینى را مشاهده میکند. اینها بزرگان ما هستند، اینها ائمهى شعرند؛ در واقع باید گفت پیامبران شعر فارسى، اینها هستند. اینها برخوردار از معارف بودند. خودتان را برخوردار از معارف کنید. البته راهش آشنائى با قرآن، انس با قرآن، انس با نهجالبلاغه، انس با صحیفهى سجادیه است. خیلى از این تردیدها و نگرانىها و زنگارهائى که انسان در یک مواردى در دل دارد، با مطالعهى اینها تبدیل میشود به شفافیت و روشنى؛ انسان میفهمد، راه را میشناسد، کار را میشناسد، هدف را میشناسد.
مثلاً مطالعهى کتاب «گفتارهاى معنوى» شهید مطهرى متناسب با همین ایام ماه رمضان است. یا خود توجه به احکام الهى. من آن روز در یک صحبتى از قول مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى گفتم معنویتى که از روزه حاصل میشود، آن شکوفائى و علوّى که از روزه در روح انسان به وجود مىآید، چقدر ارزش دارد. خب، اتفاقاً شاعر کسى است که با هیجانات روحى و دریافتها و درکهاى معنوى سر و کار دارد. خصوصیت شاعر این است، اقتضاء لطافت شاعر همین است و خیلى راحت میتواند این معارف را درک کند. توجه به ماه رمضان، توجه به روزه، خیلى کمک میکند. بنابراین معرفت دینى خود را ارتقاء دهید. البته عرض کردیم؛ معرفت دینى به شکل فنى و علمىاش، نه به شکل ذوقى و مندرآوردى. گاهى اوقات بعضىها راجع به دین حرف میزنند، اما در واقع میبافند! متکى به یک مدرکى، سندى، نگاه عالمانهاى، تحقیق عالمانهاى نیست؛ این خیلى به درد نمیخورد.
نکتهى دیگرى که من میخواهم عرض بکنم، این است که شعر انقلاب یک هویتى دارد؛ در واقع متصدى و مباشر و میداندارِ ارائهى گفتمان انقلاب اسلامى است؛ این را باید حفظ کنید؛ نباید این تحتالشعاع برخى از هیجاناتى قرار بگیرد که ناشى از تألمات شاعر است نسبت به یک مسئلهاى، نسبت به یک قضیهاى، نسبت به یک چیزى. بالاخره همه جا ناهنجارىهائى وجود دارد، روح لطیف شاعر هم دچار تألماتى میشود، این تألمات طبعاً در شعر اثر میگذارد؛ منتها نبایستى آن گفتمان اصلى انقلاب، آن هویت اصلى انقلاب مغلوب این تألمات شود. باید براى انقلاب حرف بزنید، باید براى گفتمان انقلاب تلاش و کار کنید. ملت شما کار بزرگى انجام داده. من سال گذشته این را گفتم - به نظرم در همین جلسه هم گفتم - که مسئله فقط مسئلهى شهادت نیست - البته شهادت در راه خدا و جان بر کف گذاشتن و تقدیم راه خدا کردن، قلهى شرافتهاى انسانى است - اینقدر معارف دینى گسترده است، اینقدر معارف انقلاب گسترده و پرمطلب و پرفیض است که میتوان از آن بهره برد و میتوان آن را منعکس کرد. امروز این یک وظیفهاى است بر عهدهى شاعران. گاهى اوقات انسان مىبیند که در بعضى از شعرها و سرودهها این تألمات اثر میگذارد و آن مسئلهى اصلى را تحتالشعاع قرار میدهد؛ آن وقت اینجا انسان هماهنگ و همآواز میشود با آن کسانى که اعتراضشان به اصل همان گفتمان است. شعرائى که یا وابسته بودند به کانونهاى قدرت و دربار و متعلقات دربار فاسد پهلوى، یا هم جزو جریانات چپ بودند، اینها از اول با انقلاب قهر کردند، از اول به انقلاب روى خوش نشان ندادند؛ که همین روى خوش نشان ندادن موجب شد که این طرف انقلاب، آن جوششهاى زیبا و پرفیضان را از خودش نشان بدهد. این که این همه شاعر خوب و برجسته از درون انقلاب جوشید، شاید یک مقدارش ناشى بود از قهر آنها. خب، حالا آن جریانى که با اصل انقلاب، با اصل گفتمان انقلاب، با اصل حرکت آزادیخواهانهى ملت ایران و حرکت دینمدار انقلاب اسلامى مخالفند، اگر انسان مراقب حفظ آن هویت و گفتمان اصلى انقلاب نباشد، زبانش به زبان آنها نزدیک میشود. من با شعر اعتراض مخالفتى ندارم؛ انسان یک چیز ناهنجارى را مىبیند، خب، در شعر منعکس میشود؛ این هیچ اشکالى ندارد؛ منتها باید مراقب باشید شما اعتراضتان به یک ناهنجارى است، در حال اعتقادتان به اصل گفتمان انقلاب اسلامى. اما یکى هست که اعتراضش به همین اصل گفتمان است؛ مراقب باشید زبان شما با زبان او یکى نشود. لازم است که شعراى جوان عزیزمان این مراقبت را بکنند. آدمهائى هستند که از اصل مبانى انقلاب و نظام و آزادیخواهى و استقلال و استکبارستیزى دورند؛ شما دل به تحسین آنها و محافل مربوط به آنها نبندید. هرچه هم که میتوانید، بین خودتان ارتباطات را نزدیک و صمیمانه کنید.
رشتهى جمعیت اى یاران همدم مگسلید
در پریشانى پریشانى است از هم مگسلید
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
یک نکتهاى در اینجا وجود دارد که بد نیست من این را عرض بکنم. من دو شباهت مىیابم بین شعر امروز کشورمان و شعر فارسىِ یک دورهى دویست سالهى بسیار مهم و برجسته، یعنى دورهى رواج و شکوفائى سبک هندى؛ که از اواسط قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم، شعر سبک هندى رواج داشته و گسترش پیدا کرده و اوج گرفته. من اول این را عرض بکنم که آن دورهى دویست ساله از بعضى از جهات در همهى ادوار تاریخ شعرى ما بىنظیر است. نه اینکه بخواهیم قدر شعراى قصیدهسراى قرنهاى چهارم و پنجم و ششم یا غزلسراهاى قرن هفتم و هشتم را ندیده بگیریم؛ نه، در جاى خودش، قدر و ارزش و بزرگترى آنها محفوظ است؛ لیکن این دویست سال جزو قطعات بسیار درخشان تاریخ شعر فارسى است.
یک خصوصیت در این دویست سال، کمیت شاعر است. یعنى شما وقتى نگاه کنید در این دو قرنى که عرض کردیم، مىبینید در ایران، در هند، در افغانستان، در ماوراءالنهر - یعنى منطقهاى که متأسفانه امروز تقسیم شده بین تاجیکستان و ازبکستان، که منطقهى پارسىزبان بخارا و سمرقند و دیگر مناطق تاجیکنشین بود - تعداد شاعرانى که هستند، شگفتآور است. در این دوره، هزارها شاعر هستند که سرشان هم به تنشان مىارزد؛ نه اینکه فقط بگوئیم شعر میگویند؛ نه، شاعرند. حالا ممکن است همه برجسته نباشند، اما شاعرند. البته در بین این هزاران شاعرى که من به تقریب عرض کردم، شاید بشود گفت انسان میتواند صد تا شاعر خوب در آن دوره پیدا کند؛ و در بین این صد شاعر خوب، شاید انسان بتواند ده تا شاعر درجهى یک مثل صائب، مثل کلیم، مثل محمدجان قدسى، مثل نظیرى نیشابورى، پیدا کند. اوضاع آن دویست سال از لحاظ کمیت شعرى اینجور است.
یک شباهت امروز ما با آن دوره، همین کمیت است. تعداد شاعرى که امروز در کشور ما هست، در هیچ دورهاى - حالا آن دوره که خود ما بودیم و دیدیم و با شعرا هم مرتبط بودیم، و همچنین آنچه که از گذشته شنیدیم - سابقه ندارد. امروز تعداد شاعران ما در کشور، از لحاظ کمیت، شبیه همان دورهى دویست ساله است. البته این به برکت انقلاب است. انقلاب معارف را، هنر را، همه چیز را آورد به متن مردم، داخل متن جامعه؛ لذا جوشش پیدا شد. امروز ما در کشور خیلى شاعر داریم؛ از نوجوانان دبستانى تا دبیرستانى، تا جوانان برومند، تا میانسالان و پیران. یعنى واقعاً انسان بخواهد محاسبه کند، تعداد شعراى امروز ما خیلى زیاد است. البته این مربوط به سى سال است؛ اگر چنانچه انشاءاللَّه همین روش ادامه پیدا کند - یعنى اگر با همین روال پیش برویم و شعر تشویق بشود و شعراى خوب بتوانند شعراى جوانتر را تربیت کنند - قطعاً کمیت شعراى ما از آن دوره بیشتر خواهد شد.
شباهت دوم بین این دوره و آن دورهى دویست ساله، نوآورى در مضمون است. در هیچ دورهى دیگرى اینجور سابقه ندارد که این همه مضامین نو و حرفهاى تازه در شعر راه پیدا کند؛ که وقتى مضمون نو آمد، به تبع وجود مضمون نو، ترکیب نو هم مىآید. یعنى نیاز مضمون به لفظ موجب میشود که شاعر از ذوق خود، از هنر خود استفاده کند و ترکیبات بیاورد. البته در ابتداى کار ممکن است ناشیگرىهائى وجود داشته باشد، لیکن بتدریج زبان، پخته و سنجیده و استوار میشود و فخامت پیدا میکند.
امشب در این جمعى که شعر خواندند - شعر جوانها، شعر بانوان، شعر آقایان - من دارم مىبینم که کلمات، پخته و سنجیده؛ الفاظ، قوى و استوار بود؛ همان جور که انسان دوست میدارد در شعر مشاهده کند. مضمون هم الى ماشاءاللَّه. واقعاً وقتى انسان مثلاً دیوان صائب را نگاه میکرد، یا دیوان شعراى بزرگِ مضمونساز مثل بیدل و دیگران را نگاه میکرد، شاید میگفت اینها دیگر چیزى باقى نگذاشتند؛ هرچه به ذهن انسان مىآمد و نمىآمد، اینها این را در قالب شعر آوردند و بیان کردند؛ اما بعد مىبیند که نه. به قول صائب:
یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است
حالا او گفته یک عمر، لیکن یک دهر میتوان سخن از زلف یار گفت. امروز انسان این همه مضمون جدید در همین کلمات مشاهده میکند که واقعاً در خور دقت و مداقه و ملاحظه است؛ خیلى خوب است. به نظر من این هم شباهت دومى است که شعر امروز ما به شعر آن دوران دویست ساله دارد.
البته ما هنوز چشمبهراه رسیدن «صائب»ها و «محمدجان قدسى»ها و «نظیرى»ها هستیم. من نمیخواهم مبالغه کرده باشم. اینجور نیست که ما بگوئیم حالا چون دورهى خودمان را با آن دوره تشبیه میکنیم، پس امروز ما صائب داریم، یا کلیم داریم، یا نظیرى داریم، یا طالب آملى داریم، یا محمدقلى سلیم تهرانى داریم؛ نه، انصافاً هنوز کار دارد تا اینکه شعراى ما به آن رتبهى عالىِ ممتازِ کمنظیرِ شعرىِ کسانى که اسم آوردم و دیگرانى که الى ماشاءاللَّه زیادند، برسند.
خب، من حالا از همین جا استفاده بکنم و یک نکتهى دیگر را به این شعراى خوب جوانمان - که الحمدللَّه همه، شاعر و نوآور و مضمونساز و داراى شجاعت ابراز هستید - بگویم. شعرهائى که امشب من شنفتم، اغلب خیلى خوب بود؛ اما بدانید «خیلى خوب» به معناى «تمامِ خوب» نیست. «خیلى خوب» ممکن است یک دهم «تمامِ خوب» باشد؛ آن نُه دهم دیگر جلوى روى شماست؛ یعنى توقف نکنید. اشکال کار در همهى کسانى که در یک راهى از خودشان شکوفائى نشان میدهند، این است که خیال میکنند این پایان راه است. فرض بفرمائید یک کسى آواز قشنگى میخواند، میگوئیم بهبه، خیلى عالى بود؛ او را تحسین میکنیم. او اگر خیال کرد که دیگر بهتر از این نمیشود آواز خواند، قطعاً توقف و بلافاصله بعد از توقف، سقوط و تنزل خواهد داشت. او باید بداند از این بهتر هم میشود خواند. در همهى رشتهها همین جور است. در همهى کارهائى که ما دیدیم، همین جور است. احساس به منزل رسیدن، خستگىآفرین و رکودآفرین است. شما هنوز به منزل نرسیدهاید. خیلى خوب پیش رفتید، خیلى خوبید؛ اما همین طور که عرض کردیم، گاهى «خیلى خوب» یعنى یک دهم «تمامِ خوب»؛ آن نُه دهم دیگر را بایستى پیدا کنید؛ تلاش کنید، کار کنید، زحمت بکشید و پیش بروید.
یک نکتهى دیگرى که میخواهم به شعراى عزیزى که اینجا هستید و شعراى دیگرى که جزو مجموعه و جریان شعر انقلاب محسوب میشوند، عرض بکنم، این است که شاعر زمان ما با این ویژگىهائى که این زمان دارد، احتیاج دارد به معرفت دینىِ عمیق. امروز شما چه بخواهید، چه نخواهید، چه خودتان بدانید، چه ندانید، چه تصدیق بکنید یا نکنید، براى بسیارى از ملتها الگو و اسوه شدهاید. این بیدارى اسلامى که مشاهده میکنید، چه بگوئیم، چه نگوئیم، چه به رو بیاوریم، چه نیاوریم، چه دیگران به رو بیاورند، چه نیاورند، اثرگرفتهى از حرکت عظیم ملت ایران است. این انقلاب عظیم، این انقلاب بزرگ، این تحول بنیانبرافکنِ سنتهاى طاغوتى و نظام طاغوتى و نظام سلطه، ملت ایران را به یک اسوه تبدیل کرد. شما اگر بخواهید به لوازم اسوه بودن و الگو بودن عمل کنید، بایستى معرفت دینى و معرفت اسلامى خودتان را عمق ببخشید؛ و این در گذشتهى شعر ما وجود داشته. شما نگاه کنید، شاعران برجستهى ما اغلب - حالا نمیگویم همه - اینجورند؛ از فردوسى بگیرید تا مولوى و سعدى و حافظ و جامى. فردوسى، حکیم ابوالقاسم فردوسى است. به یک آدم داستانسرا، اگر صرفاً داستانسرا و حماسهسرا باشد، حکیم نمیگویند. این «حکیم» را هم ما نگفتیم؛ صاحبان فکر و اندیشه در طول زمان او را حکیم نامیدند. شاهنامهى فردوسى پر از حکمت است. او انسانى بوده برخوردار از معارف ناب دینى. همهى آنها حکیم بودند؛ سرتاپاى دوانینشان پر از حکمت است. حافظ اگر افتخار نمیکرد به حافظ قرآن بودن، تخلص خودش را «حافظ» نمیگذاشت. او جزو حفّاظ قرآن است؛ «قرآن ز بر بخوانم با چهارده روایت». حالا قرّاء ما که با اختلاف قرائت هم میخوانند، معمولاً دو تا، سه تا روایت بیشتر نمیتوانند بخوانند؛ اما او میتوانسته با چهارده روایت قرآن را بخواند، که خیلى عظمت دارد. این آشنائى با قرآن، در غزل حافظ مشهود است، براى کسى که آن را بفهمد. سعدى که خب، واضح است؛ مولوى که آشکار است؛ جامى و صائب هم همین جور. شما دیوان صائب را نگاه کنید، یک معرفت دینى عمیق در آن مىبینید. انسان به بیدل که میرسد، به شکل دهشتناکى در شعر او معارف عمیق پیچیدهى دینى را مشاهده میکند. اینها بزرگان ما هستند، اینها ائمهى شعرند؛ در واقع باید گفت پیامبران شعر فارسى، اینها هستند. اینها برخوردار از معارف بودند. خودتان را برخوردار از معارف کنید. البته راهش آشنائى با قرآن، انس با قرآن، انس با نهجالبلاغه، انس با صحیفهى سجادیه است. خیلى از این تردیدها و نگرانىها و زنگارهائى که انسان در یک مواردى در دل دارد، با مطالعهى اینها تبدیل میشود به شفافیت و روشنى؛ انسان میفهمد، راه را میشناسد، کار را میشناسد، هدف را میشناسد.
مثلاً مطالعهى کتاب «گفتارهاى معنوى» شهید مطهرى متناسب با همین ایام ماه رمضان است. یا خود توجه به احکام الهى. من آن روز در یک صحبتى از قول مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى گفتم معنویتى که از روزه حاصل میشود، آن شکوفائى و علوّى که از روزه در روح انسان به وجود مىآید، چقدر ارزش دارد. خب، اتفاقاً شاعر کسى است که با هیجانات روحى و دریافتها و درکهاى معنوى سر و کار دارد. خصوصیت شاعر این است، اقتضاء لطافت شاعر همین است و خیلى راحت میتواند این معارف را درک کند. توجه به ماه رمضان، توجه به روزه، خیلى کمک میکند. بنابراین معرفت دینى خود را ارتقاء دهید. البته عرض کردیم؛ معرفت دینى به شکل فنى و علمىاش، نه به شکل ذوقى و مندرآوردى. گاهى اوقات بعضىها راجع به دین حرف میزنند، اما در واقع میبافند! متکى به یک مدرکى، سندى، نگاه عالمانهاى، تحقیق عالمانهاى نیست؛ این خیلى به درد نمیخورد.
نکتهى دیگرى که من میخواهم عرض بکنم، این است که شعر انقلاب یک هویتى دارد؛ در واقع متصدى و مباشر و میداندارِ ارائهى گفتمان انقلاب اسلامى است؛ این را باید حفظ کنید؛ نباید این تحتالشعاع برخى از هیجاناتى قرار بگیرد که ناشى از تألمات شاعر است نسبت به یک مسئلهاى، نسبت به یک قضیهاى، نسبت به یک چیزى. بالاخره همه جا ناهنجارىهائى وجود دارد، روح لطیف شاعر هم دچار تألماتى میشود، این تألمات طبعاً در شعر اثر میگذارد؛ منتها نبایستى آن گفتمان اصلى انقلاب، آن هویت اصلى انقلاب مغلوب این تألمات شود. باید براى انقلاب حرف بزنید، باید براى گفتمان انقلاب تلاش و کار کنید. ملت شما کار بزرگى انجام داده. من سال گذشته این را گفتم - به نظرم در همین جلسه هم گفتم - که مسئله فقط مسئلهى شهادت نیست - البته شهادت در راه خدا و جان بر کف گذاشتن و تقدیم راه خدا کردن، قلهى شرافتهاى انسانى است - اینقدر معارف دینى گسترده است، اینقدر معارف انقلاب گسترده و پرمطلب و پرفیض است که میتوان از آن بهره برد و میتوان آن را منعکس کرد. امروز این یک وظیفهاى است بر عهدهى شاعران. گاهى اوقات انسان مىبیند که در بعضى از شعرها و سرودهها این تألمات اثر میگذارد و آن مسئلهى اصلى را تحتالشعاع قرار میدهد؛ آن وقت اینجا انسان هماهنگ و همآواز میشود با آن کسانى که اعتراضشان به اصل همان گفتمان است. شعرائى که یا وابسته بودند به کانونهاى قدرت و دربار و متعلقات دربار فاسد پهلوى، یا هم جزو جریانات چپ بودند، اینها از اول با انقلاب قهر کردند، از اول به انقلاب روى خوش نشان ندادند؛ که همین روى خوش نشان ندادن موجب شد که این طرف انقلاب، آن جوششهاى زیبا و پرفیضان را از خودش نشان بدهد. این که این همه شاعر خوب و برجسته از درون انقلاب جوشید، شاید یک مقدارش ناشى بود از قهر آنها. خب، حالا آن جریانى که با اصل انقلاب، با اصل گفتمان انقلاب، با اصل حرکت آزادیخواهانهى ملت ایران و حرکت دینمدار انقلاب اسلامى مخالفند، اگر انسان مراقب حفظ آن هویت و گفتمان اصلى انقلاب نباشد، زبانش به زبان آنها نزدیک میشود. من با شعر اعتراض مخالفتى ندارم؛ انسان یک چیز ناهنجارى را مىبیند، خب، در شعر منعکس میشود؛ این هیچ اشکالى ندارد؛ منتها باید مراقب باشید شما اعتراضتان به یک ناهنجارى است، در حال اعتقادتان به اصل گفتمان انقلاب اسلامى. اما یکى هست که اعتراضش به همین اصل گفتمان است؛ مراقب باشید زبان شما با زبان او یکى نشود. لازم است که شعراى جوان عزیزمان این مراقبت را بکنند. آدمهائى هستند که از اصل مبانى انقلاب و نظام و آزادیخواهى و استقلال و استکبارستیزى دورند؛ شما دل به تحسین آنها و محافل مربوط به آنها نبندید. هرچه هم که میتوانید، بین خودتان ارتباطات را نزدیک و صمیمانه کنید.
رشتهى جمعیت اى یاران همدم مگسلید
در پریشانى پریشانى است از هم مگسلید
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
[ پنج شنبه 90/8/12 ] [ 10:40 صبح ] [ سید امین افضلی ]