کوچه گرد
دریغا کوچه را هرگز چراغانی نمی بینم ...
تلف گشتم درین قحطی ... فراوانی نمی بینم ...
شنیدم بعد هر سختی ... کمین کرده ست آسانی ...
بیا ای دل ! مشو دلخوش ... که آسانی نمی بینم ...
زمان ها از کنارم می روند ... اما نمیدانم ...
چرا در گردش گیتی ... بهارانی نمی بینم ...
و امشب کوچه گردی ساده ... سرگردان این شهرم ...
وجودم مملوء از درد است و درمانی نمی بینم ...
گلی را دیده ام ... در حسرت آن بوی ریحانم ...
دریغا آسمان خوب است و بارانی نمی بینم ...
[ پنج شنبه 91/1/24 ] [ 8:50 عصر ] [ سید امین افضلی ]